عاشورا
20 شهریور 1398
همه با لباسهای یکرنگ و سینه زنان به راه می افتند، سر تا به پایشان گِلی شده،کنار حوض پر از گِل می ایستند و عزاداراری لباسشان را متبرک به گِل عزا می کند ،عطر گلابی که خود را برای غرق شدن در خاک عزاداری به آنجا رسانده،مشام را نوازش میدهد. همه در این روز یک رنگند، بقال و بزاز و پزشک و معلم و کارگر و ….همه یک رنگند، بوی تفاخر از کسی به مشام نمی رسد، منصبشان را زیر گل عزای آقا پنهان کرده اند، کودکشان را گل می مالند تا از همین بچگی عشق حسین در سینه شان حک شود . نوحه می خوانند،سینه میزنند و پیش میروند…..باز این چه شورش است که در خلق آدم است /باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است.
*السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین*