دلتنگی
20 مهر 1396
دلتنگ آقا بودم،هرکی کربلا می رفت ازش التماس دعا داشتم،واونایی که سرزمین عشق رو رفته بودن همه می گفتن:برات زیارت رو خواستیم،اینکه خودت بری یه چیز دیگه است،منم با خودم می گفتم من،کربلا..محاله.
دیروز یکی از دوستام گفت:می خوان طلبه ببرن برا خدمت تو موکب،هرکسی می خواد اعلام آمادگی کنه.
با این حرف دوستم بیشتر از گذشته بی تاب آقا شدم،گفتم من که خانوادم اجازه نمی دن بیام ،یکی از دوستام گفت اگه آقا بخواد و بطلبه همه چی درست میشه.
شب موضوع رو مطرح کردم ولی همون طور که حدس میزدم نشد.اما دیگه دلم غوغا نداشت،دیگه فهمیدم باید قسمت بشه برم،فهمیدم موقعش که بشه آقا می طلبه.
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)